مطالب دنیای نوزاد و کودکان

۲۹ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

با فرزندم که مدام وسیله ها را پرتاب می کند چگونه برخورد کنم؟

با فرزندم که مدام وسیله ها را پرتاب می کند چگونه برخورد کنم؟

🔻بچه‌ها از سن حدود یک‌سالگی #پرتاب_کردن را تجربه می‌کنند.
و از اینکه روی قدرت عضلات دست کنترل دارند؛ احساس لذت و قدرت می‌کنند.

🔻عموما تا ۴ سالگی از این کار لذت می‌برند.
پرتاب کردن وسیله‌ای توسط کودک و آوردن آن وسیله توسط شخصی دیگر را بازی می‌دانند.

اگر نمی‌خواهید کودکتان لیوان، موبایل، تبلت تان را پرتاب کند؛👇

🔶 راه‌حل:
🔹برایش قانون بگذارید که مجاز است چه وسایلی را پرتاب بکند. مثل:
پرتاب انواع توپ( بزرگ، کوچک، پارچه ای و...)، با دست یا پا.
پرتاب حلقه در میله.
پرتاب روزنامه مچاله شده در سبد.
پرتاب موشک کاغذی در هوا.
و...

🔸اگر وسایل غیر مجاز را پرتاب کرد؛ بگویید « نه» .
مثلا اگر کتاب یا موبایل شما را پرتاب کرد!!
بگویید: « نه، کتاب برای پرتاب کردن نیست» برو توپت را بیار، با توپت بازی کن.

👈 از همه مهم تر پیشگیری کنید خانه ایی که در آن کودک کوچک زندگی می کند، با خانه یک فرد بدون کودک باید متفاوت باشد. وسایل شکستنی و تزیینی را از دسترس فرزندتان خارج کنید تا مدام مجبور به تذکر و دلهره نباشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

قصه ی خرگوشی که تو اتاق خودش نمی خوابید

💤قصه ی خرگوشی که تو اتاق خودش نمی خوابید.🐰

یکی بود یکی نبود
تو یه جنگل سرسبز و قشنگ تویه لونه بزرگ با اتاقای خوشگل
مامان خرگوشه و بابا خرگوشه با دم پنبه ای خرگوشک ناز و بلا زندگی میکردند.🐇
مامان خرگوشه وبابا خرگوشه خیلی دم پنبه ای رو دوسش داشتن و همیشه واسش هویج خوشمزه و آبدار  از مزرعه ی هویج میکندن و اونم هویجا رو با اشتها میخورد و از مامان خرگوشه و باباخرگوشه تشکر میکرد. اونا خیلی از دم پنبه ای راضی بودن و دوسش داشتن اما دم پنبه ای کوچولو یه اشکال بزرگ داشت که خیلی مامان بابا رو ناراحت میکرد. 
اگه گفتین اون کار اشتباه دم پنبه ای چی بود؟
بله ! دم پنبه ای عادت نداشت تو اتاق خواب خودش بخوابه و دوس داشت شبا پیش مامان باباش بخوابه. 😔😔وقتی روی تخت پیش مامان خرگوشه و بابا خرگوشه میخوابید جاشونو تنگ میکرد و مامان و باباش هر روز صبح با گردن درد از خواب بیدار میشدن. 😭😭
یه شب مامان خرگوشه بهش گفت: دم پنبه ای جان برو تو رخت خواب خودت بخاب ،مثل خرس کوچولو🐻 و سنجاب کوچولو 🐹که روی تخت خودشون و تو اتاق خودشون میخوابن . ولی او گریه افتاد وگفت: .من می ترسم آخه شبا سایه ی اقا روباهه رو تو اتاقم میبینم . میترسم اقا روباهه بیاد منو ببره!
مامان خرگوشه بهش گفت بریم تو اتاقت ببینیم اون سایه ای که میگی چیه؟ مگه میشه وقتی مامان و بابا تو خونه پیشتن روباه بیاد ؟🐱 
دم پنبه ای به همراه مامان خرگوشه به اتاقش رفتن و چراغها رو خاموش کردن. ناگهان مامان خرگوشه و دم پنبه ای یه سایه رو دیوار دیدن .دم پنبه ای ترسید و با گریه به مامانش گفت : این همون سایه س .ببین روباه تو اتاقمه. اون میخواد وقتی خوابیدم منو با خودش ببره..
مامان خرگوشه که شجاع بود دست دم پنبه ای رو گرفت و به سمت اون چیزی که سایه ش رو دیوار افتاده بود به راه افتادن. وسایل اتاق دم پنبه ای رو یکی یکی برداشتن تا بالاخره اون وسیله ای رو که سایه ی ترسناک درست میکرد ؛پیدا کردن. مامان خرگوشه لامپ رو روشن کرد. شما فکر میکنید اون سایه ،سایه ی چی بود؟ 
بله سایه ی عروسک دم پنبه ای بود که تو اتاق می افتاد . دم پنبه ای که از اشتباه خودش شرمنده شده بود و خیلی خجالت کشیده بود .رو به مامانش کرد و گفت:مامان جون من تو اتاق خودم خودم میخوابم ولی ازتون خواهش میکنم شما واسم یه قصه ی قشنگ بگین. مامان خرگوشه قبول کرد که واسش یه قصه ی قشنگ بگه. 
او قصه ی موش کوچولو که شبها تو اتاق خودش میخوابیده. رو واسه ش تعریف کرد و تو قصه ش گفت: وقتی موش کوچولو برای اولین بار تو اتاق خودش خوابید فرشته ی مهربونی که روشونه ی راست او بود رو کرد به فرشته ی مهربونی که رو شونه ی چپ موش کوچولو بود و گفت. حالا که موش کوچولو اینقدر بچه موش🐭 خوبی شده وقتشه که یه هدیه از بهشت  واسش زیر بالشش بزاریم، تا صبح که بیدار شد اونو ببینه و خوشحال بشه. وقتی موش کوچولوخوایش برد نزدیکای صبح 
فرشته ی مهربون جایزه رو زیر بالش او گذاشت و رفت .
صبح که موش کوچولو  بیدار شد تا چشمش به هدیه ای که زیر بالشش بود افتاد از خوشحالی فریاد کشید و پیش مامان موشه رفت تا بفهمه که هدیه از کجا اومده.مامان موشه بهش گفت: وقتی بچه های خوب شبها مثل آدمهای شجاع بدون این که بزرگتراشونو اذیت کنن تو اتاق خودشون میخوابن ،خدا به فرشته ی مهربون اجازه میده که از بهش واسش یه هدیه ی خوب ببره و زیر بالشش بذاره.حالا توهم چون خوب بچه موشی بودی ؛فرشته ی مهربون واست هدیه آورده ...
وقتی قصه ی مامان خرگوشه به این جا رسید دم پنبه ای خوابش برده بود. او داشت خواب میدید.خواب فرشته ی مهربونی که بهش میگفت : دم پنبه ای! چون تو بچه ی خوبی بودی من میخوام واست هدیه بیارم و زیر بالشت بزارم .
دم پنبه ای هورایی کشید و گفت: مثل اون هدیه ای که به موش کوچولو دادی؟
فرشته ی مهربون جواب داد :بله مثل همون هدیه .
هر وقت بچه ای خوب باشه و مامان باباشو اذیت نکنه و شبها تو رختخواب خودشو و تو اتاق خواب خودش بخوابه ،ما واسش یه هدیه ی خوب میفرستیم که واسه همیشه داشته باشه و یادش بمونه که به خاطر کار خوبشه که این هدیه رو گرفته.
اون شب تا صبح دم پنبه ای با فرشته ی مهربون بازی کرد و صبح که بیدار شد چشمش به یه هدیه ی قشنگ افتاد که زیر بالشش بود. شما فکر میکنید اون هدیه چی بود؟؟ بیشتر
بله اون همون چیزی بود که دم پنبه ای همیشه ارزو می کرد داشته باشه. یه اسباب بازیه قشنگ .
دم پنبه ای از خوشحالی هورایی کشید و با خوشحالی هدیه ی فرشته ی مهربون رو به مامان باباش نشون داد و بهشون قول داد که همیشه تو اتاق خودش بخوابه...

قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید.

نویسنده : خاله عسل🌟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

دیشب دوباره مسواک نزدم

دیشب دوباره مسواک نزدم
قبل از خوابیدن مسواک نزدم
آخ دندونم درد می کنه آخ آخ آخ 
خیلی خیلی درد می کنه آخ آخ آخ 
دیگه قول میدم مسواک بزنم
قبل از خوابیدن مسواک بزنم

شب بخیر کوچولو
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

بهترین بابای دنیا

بهترین بابای دنیا
#پدر

یکی بود یکی نبود، یه موش کوچولو به اسم موش قزی با پدرش زندگی می کرد. بابا موشه از صبح تا شب کار میکرد و شب که به خونه می رسید خسته بود و می خواست استراحت کنه. اما موش قزی شروع می کرد به سر و صدا و بالا و پائین پریدن، تا اینکه بابا موشی سرش درد می گرفت و داد می زد: موش قزی چقد سر و صدا میکنی؟

موش قزی هم گوشه ای کز میکرد و با بابا موشی قهر می کرد.

یکبار پیش خودش گفت: فردا از اینجا می رم تا یه بابای خوب برای خودم پیدا کنم.

فردای آن روز موش قزی از خانه بیرون آمد و رفت و رفت تا به یک قصابی رسید. داخل شد. سلام کرد و به آقای قصاب گفت:

اینجا و اونجا می کنم              بابائی پیدا بکنم

آیا تو بابا می شوی؟               در دل من جا می شوی

اما نباید اخم کنی                   قلب منو زخم کنی

آقا قصاب خندید و گفت: برو سوخته سیاه، دختر دارم چو قرص ماه، موشه قزی می خوام چیکار؟

موش قزی ناراحت شد و رفت و رفت تا دم بزازی رسید. سلام کرد و شعرش را دوباره برای بزاز خواند. آقای بزاز با عصبانیت نیم متر فلزی خودش را به زمین کوبید و گفت: برو سوخته سیاه، دختر دارم چو قرص ماه، موشه قزی می خوام چیکار؟

موش قزی ترسید و تندی طرف خونه دوید. وقتی به خانه برگشت دید بابا موشی با غصه داد می زنه: موش قزی؟ کجایی که دلم برای شیطونیات تنگ شده.

موش قزی به بغل پدرش دوید و با خوشحالی گفت:

موشی بابای نازنین، لنگه نداره رو زمین

قربون بابای خودم، دوباره دخترش شدم

#قصه_متنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

مومن بودن جسارت میخواهد

مومن بودن جسارت میخواهد

اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی !!
اینکه وسط یه عده بی حجاب در گرمای تابستون حجاب داشته باشی !!
اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی !!
اینکه تو فاطمیه مشکى بپوشى و مردم عروسى بگیرن !!
اینکه به جاى آهنگ و ترانه ،قرآن گوش کنى !!
ناراحت نباش خواهر و برادرم ، دوره آخر الزمان است،
به خودت افتخار کن ...
تو خاصی ...
تو شیعه على هستى ...
تو منتظر فرجى ...
تو گریه کن حسینى ...
نه اُمُّل ...
بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند!
به خودت ...
به محاسنت ...
به چادرت ...
به عزاداریت ... 
به سیاه پوش بودنت ...
می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

داستان پشت پرده یک اکتشاف

داستان پشت پرده یک اکتشاف

👈🏻تصویر پراش پرتو xاز بلور dnaتوسط روزالیند فرانکلین تهیه شده بود .

👈🏻موریس ویلکینزِ فیزیکدان بدون اطلاع فرانکلین ، این تصویر را از اتاق کار فرانکلین برداشته و تحویل واتسون و کریک میدهد . 

👈🏻آن‌ها براساس تصویر گرفته شده توسط فرانکلین، مدل مولکولی dnaرا ارائه می کنند. 

👈🏻متاسفانه فرانکلین، براثر کار زیاد با پرتو xبه سرطان تخمدان مبتلا شده و فوت میکند 😔

👈🏻بعد ازفوت فرانکلین ، واتسون و کریک موفق به دریافت جایزه نوبل می شوند .

👈🏻در کنفرانس دریافت جایزه هیچ نامی از فرانکلین برده نمی شود . 

👈🏻این دانشمند فقید ، مظلومترین دانشمند تاریخ علم زیست شناسی هرگز تشویقی را که مستحق آن بود دریافت نکرد .

👈🏻او هرگز نتوانست حاصل تلاش ونتیجه کار ارزشمند خود را ببیند . 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

جوراب بیچاره

جوراب بیچاره🎲💜

هرجا که می رفتم
جوراب پایم بود

مثل رفیقی خوب
با کفش هایم بود

یک روز از جوراب
انگشت من در رفت

از بس که با جوراب
انگشت من ور رفت

جوراب بی چاره
وقتی که شد سوراخ

از توی کفش انگار
آمد صدای آخ!

شعرکودکانه
گروه سنی3تا7سال
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

برای کالسکه های دلیجان چقدر هزینه کنیم؟

برای کالسکه های دلیجان چقدر هزینه کنیم؟

صحت دارد که در ماه های پایان بارداری که حسابی سنگین وزن شده اید خرید رفتن برایتان طاقت فرسا است البته نمیتوانید بدین عذر و بهانه خرید صندلی را به دیگر افراد واگذار فرمائید یا این که آن را اینترنتی توصیه دهید . اطلاعات بیشتر درباره کالسکه های دلیجان

هر صندلی ماشینی در هر اتومبیلی به خیر و خوبی نصب نمی‌شود . پس در حالتی که صاحب و مالک اتومبیل میباشید , گذشته از خریداری نمودن صندلی حتما آن را در خودروی خویش آزمون فرمائید و در غیر این صورت , خودروهایی که بیشتر ممکن است با آنان رفت وآمد فرمایید را تحت عنوان پیشفرض در حیث بگیرید . اما دیدن نشانه «universal» روی باکس صندلی به شما میگوید برای کلیه خودروها مطلوب است .

چقدر هزینه کنم؟

ممکن است راحتی و امنیت کودکتان تا میزان ای به برندی که تعیین می‌کنید , متعلق باشد البته تعارف نداریم! این جیب شماست که معلوم می نماید تا چه میزان برای خرید سیسمونی هزینه نمائید . در‌صورتی‌که می‌خواهید با هزینه حدود 200 هزار تومان سراغ جنسهای اهل ایران بروید , برندهایی مانند دلیجان این روز ها حسابی پرفروش گردیده اند و چه بسا با هزینه ای کمتر نیز قابل خریداری می باشند ولی در شرایطی‌که محدودیت مالی ندارید , می توانید با گزینش صندلیهای ماکسی کوزی , گرکو یا این که دیگر برندهای مطرح میان المللی هزینه ای نزدیک به یک میلیون تومان یا این که پاره ای بیشتر بپردازید . روروئک های کمپانی دلیجان برای خردسالان شما اسایش و ارامش و شور و امنیت را بهمراه داراست با کالسکه های کمپانی دلیجان در کنار خانواده خویش و طفل خویش لذت ارامش را شم فرمایید . . .

 

ارزش تولید ها دلیجان , نشانی نمایندگی کالسکه دلیجان در تهران نشانی نمایندگی فروش کالسکه دلیجان در اصفهان , نمایندگی سیسمونی دلیجان در شیراز , اثاثیه یدکی کالسکه دلیجان , خرید با اینترنت کالسکه دلیجان , سرویس ها بعداز فروش کالسکه دلیجان , دفترچه راهنمای کالسکه دلیجان

برای کالسکه های دلیجان چقدر هزینه کنیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

ما پیرو قرآنیم

ما پیرو قرآنیم 
خوشخو و مهربانیم  

عادت ما سلام است 
سفارش اسلام است


به پدرو به مادر 
به خواهر و برادر  

به هر که روبروییم 
اول سلام گوییم


سلام عزت آرد 
خیر و سعادت آرد
    
نشان دین اسلام 
تعارف است و سلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی

فرشته نگهبان

«فرشته نگهبان» 

یکی بود یکی نبود یه دختر کوچولویی بود به نام صبا. صبا کیف مدرسه اش را برداشت و از مامان خداحافظی کرد تا به سمت مدرسه حرکت کنه.
صبا بسم الله گفت و از خانه بیرون رفت.
باد می آمد. باد در را محکم به هم زد صبا دستش را عقب کشید و گفت: وای نزدیک بود انگشتم لای  در بماند؟
به خیابان رسید. موتورسواری با سرعت آمد، صبا خودش را عقب کشید.
گفت: اگر موتور را نمی دیدم چه می شد؟
به مدرسه  رسید. به آب خوری رفت. قمقمه اش را پر از آب کرد. دهانش را با زکرد و سرش را زیر قمقمه گرفت. چند قطره آب تو راه نفسش رفت و به سرفه افتاد.
صبا با خودش گفت: وای… نزدیک بود خفه بشم.
صبا به کلاس آمد خانم یک جمله رو تابلو نوشت: خدانگهدار.
بچه ها با تعجب پرسیدند: خانم! دارید خداحافظی می کنید؟
خانم گفت: نه.
سمیه گفت: پس پرای  رو تابلو نوشتید خدانگهدار؟
خانم خندید و گفت: می خواستم یه حرف خیلی قشنگ یادتان بدهم. می دانید آن حرف قشنگ چیست؟
خداوند مهربان همیشه نگهدار ماست و ما را از خطرات حفظ می کند. پس دو تا جمله یادتان نره.
یکی سلام  و یکی خداحافظ.
سلام یعنی: دعا برای سلامتی.
 و خداحافظی یعنی: دعا می کنم خداوند تو را از خطرات حفظ کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا امامی